god of war4
God of War همان شاهکاری است که انتظارش را داشتیم. نگرانیهایتان از تغییرات عظیم را دور بریزید چون بازی فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکردیم. با بررسی بازی God of War همراه toy stik باشید.
بعد از سالها انتظار، بالاخره دستمان به یکی از مورد انتظارترین بازیهای نسل هشتم رسید؛ God of War. اثری که از وقتی معرفی شد، دهها سوال برای طرفداران ایجاد کرد. این بازی دیگر همانند سابق نبود، دیگر خبری از Blades of Chaos نبود، دوربین بازی به کلی تغییر کرده بود، اثری از آن خشم و خشونتهای بیمغز و منفجر کننده نبود. آیا میشد به این بازی اعتماد کرد؟ اثری که به کلی با آن چیزی که میشناختیم فرق کرد و تنها ستون باقی مانده از گذشتهاش کریتوس بود؛ اما این کریتوس هم فرق داشت. دو سال با این سوالها سر و کله زدیم و منتظر جواب ماندیم. حالا زمان آن رسیده که به آنها پاسخ دهیم.
چه میشد اگر سری بازیهای زلدا، تبدیل به اثری سینمایی و نفسگیر میشدند؟ چه میشد اگر بازی The Last of Us را به شکل شگفتانگیزی گسترش میدادیم، به آن شاخ و برگ میدادیم و به روشی دیگر و با حال و هوایی دیگر آن را روایت میکردیم؟ چه میشد اگر ماجراهای پر از آدرنالین نیتن دریک در Uncharted را با خشونت و عناصر سنگین ادغام میکردیم؟ چه میشد اگر بهترین ویژگیهای سری Dark Souls را در یک بازی دیگر، به شکلی سنگین و خوش ساخت استفاده میکردیم؟ جواب همه این سوالهای شما، نتیجه همه این ادغامها و شیمیها، همین God of War است. همین God of War جدید که با حفظ آن روح باشکوه همیشگیاش، بهترین ویژگیها از بازیهای بزرگ را به بهترین شکل ممکن و به سبک و سیاق خودش ترکیب کرده و از آنها الهام گرفته است. نتیجه این امر اثری خارقالعاده شده که هوش از سر شما میپراند و لحظه به لحظهاش شما را شگفتزده میکند.
نسخه جدید God of War تقریبا تمامی المانهای گذشتهاش را که روی یک کمربند به دور کمرش بسته شده بود باز کرد و انگار یک نفس راحت کشید. همه چیز روی این کمربند سوار بود، دوربین ثابت، داستان انتقام و خشونت، دنیای تکراری یونان و سبک مبارزاتی که از شدت تکرار دیگه نای زدن دکمهها را نداشتیم. اما حال سانتا مونیکا با تمام شجاعت، تک تک المانهای گذشته را دور ریخت و چیزی تحویل داد که حالا میتواند برای سالهای سال باز هم موفقیتهای بیشماری را برای مجموعه God of War رقم بزند.
شگفتانگیزترین تغییری که گاهی شما را حتی بهت زده میکند، تغییرات اساسی خدای جنگ ما، یعنی خود کریتوس است. تا قبل از انجام بازی، کاملا تصور یک کریتوس آرام که دیگر به دنبال خشم و خشونت و انتقام نیست، سخت و غیر ممکن بود. کریتوسی که در نسخه جدید با آن رو به رو میشویم، به دنبال خدایان نیست، نه مشکلی با آنها دارد و نه کاری به کارشان. او به دنیای نورس قدم گذاشته تا همانند یک فرد عادی در کنار همسر اسرارآمیزش زندگی کند و پسرش را بزرگ کند. حال طی اتفاقاتی نامعلوم، همسر کریتوس دیگر زنده نیست. حالا کریتوس مانده و پسری به نام آترئوس که باید او را برای دنیای خوش آب و رنگ اما بیرحم نورس تربیت کند. داستان بازی در ابتدا ساده به نظر میرسد. کریتوس باید به همراه پسرش آخرین خواسته همسر و مادری مرده را به سرانجام برسانند؛ بردن خاکسترش به بالاترین قله دنیای نورس. چرا یک مادر باید چنین خواسته سختی داشته باشد؟ خب این سوال، جواب شگفتانگیزی دارد که در پایان بازی به آن خواهید رسید و مو به تنتان سیخ خواهد کرد. اما کافی است این را بدانید که داستان بازی God of War با تمامی پیچشهای خود، با تک تک جزییات ریز داستانی که در گوشه و کنار دنیای نورس به گوشتان میخورد یا به چشم میبینید، همه و همه شگفتانگیز هستند. داستان نسخه جدید God of War، به دور از هر گونه انتقام و خشونتی که با نام این مجموعه عجین شده بودند، بینظیر و در نوع خود بهترین است.
چیزی که این داستان فوقالعاده را به جایگاه عالی رسانده، طراحی مراحل استادانهای است که حتی یک لحظه هم دلتان نمیخواهد دست از ماجراجویی بردارید و کریتوس و آترئوس را برای لحظهای رها کنید. اوایل بازی همه چیز آرام است، کریتوس آرام است و آترئوس به عنوان یک پسر ناپخته و خام ممکن است شما را ناامید کند. اما کمی که صبر کنید، با اولین باس بازی، با اولین نبرد جدی در بازی، آنقدر آدرنالین بدنتان به جنب و جوش درمیآید، آنقدر ضربان قلبتان تند میشود و آنقدر ذهنتان را درگیر خودش میکند که خشک و مبهوت ماندن یکی از چندین بلایی است که سرتان میآید!
بخش اعظم بازی در میدگارد جریان دارد و طی اتفاقات داستانی، طی ماجراهایی که کریتوس و آترئوس باید به بلندترین قله دنیای نورس برسند، به قلمروهای دیگر این بازی سفر خواهید کرد. طراحی مراحل بازی هوشمندانه و جذاب است. گفتنی است این اثر یک بازی جهانباز نیست، اما بزرگی آن اصلا اجازه نمیدهد که حس کنید با یک بازی نسبتا خطی طرف هستید. وجود مناطق گسترده، آزادی عمل بسیار زیاد و اینکه مراحل بازی به گونهای طراحی شدهاند تا قادر باشید بین آنها سفر کنید، یکی از مهمترین تغییرات بازی به شمار میروند. در طول مراحل بازی اتفاقات زیادی رقم میخورند و موانع زیادی سر راهتان خواهد بود. از جمله این موانع میتوان به پازلهای بازی اشاره کرد. پازلها در این بازی نقش اساسی دارند و تنها به عنوان مینیگیمهای ساده در نظر گرفته نشدهاند. پازلهای بازی که تمامی آنها با رونها و روایات نورسی ادغام شدهاند، هم در خدمت داستان هستند و مراحل از طریق آنها پیش خواهد رفت و هم در خدمت رسیدن به آیتمهای مختلف در گوشه و کنار بازی. اگر بگوییم طراحی این پازلها خوب نیست در حق بازی ظلم کردهایم. شاید گاهی این پازلها شکل سادهای داشته باشند، اما نمیتوان آنها را پازلهای معمولی قلمداد کرد. برخی از این پازلها، تنها به یافتن برخی از رونهای نورسی در گوشه و کنار بازی ختم میشوند. با یافتن آنها میتوان مثلا به صندوقهایی رسید که حاوی آیتمهای فوقالعاده ارزشمندی هستند. برخی از پازلها هم با ترتیب کردن یک سری عناصر نورسی پیش میروند که به کمک آترئوس انجام میشوند و حتی برخیهای دیگر، موانعی هستند که درست انجام ندادن آنها میتواند شما را به کشتن دهد. در این بازی، با هیچ پازلی رو به رو نخواهید شد که بیدلیل سر راهتان قرار گرفته باشد.
اما دنیای بازی فراتر از این حرفها است و پازلها تنها گوشهای از این دنیا را فرا گرفتهاند. یکی از مواردی که به دنیای بازی جذابیت جالبی داده، دقت به جزییات بسیار خوب بازی است. گوشه گوشه بازی، با جزییات دقیقی کار شدهاند که حتی بسیاری از آنها هم با معنی و با هدفی خاص سرجایشان قرار گرفتهاند. محیطها، هر کدام دارای عناصری هستند که داستان جذابی پشت آنها نهفته است. از یک معدن ترک شده بگیرید تا عمارتی بزرگ که گوشه گوشه آن داستانی عمیق را بازگو میکند. اما تمام جزییات دنیای بازی فقط مربوط به محیطهای آن نمیشود. یکی دیگر از جزییات شگفتانگیز بازی، شخصیتهایی هستند که با آنها رو به رو میشوید. از شخصیتهای منفی بگیرید تا شخصیتهای مثبت. هر کدام به لطف بازیگران عالی خود و به لطف صداپیشگی آشناپذیرشان، به شدت باورپذیر هستند. خود کریتوس و صدای گوشخراشِ دلنشینش، و حتی ظاهر جدید او با ریش، شدیدا و چندین برابر گذشته تو دل بروتر شده است! کریتوس دیگر بیهوده عصبانی نمیشود، سر هر چیزی خون جلوی چشمانش را نمیگیرد و هرچی دم دستش میآید نابود نمیکند. تلاشهای او برای کنترل خشمش و برخوردهای مناسب و البته جدی و محکم با آترئوس، و از همه جالبتر، نمایش ذرههایی از انسانیت درون وجود کریتوس، حالا او را به شخصیتی جدید تبدیل کرده است. این موارد نه تنها باعث نشدند تا کریتوسی که دوستش داشتیم به کل ناپدید شود، بلکه حالا و در هر صحنه و هر اتفاق بازی، بیشتر و بیشتر شیفته او خواهید شد.
از طرفی دیگر، خیلی از شما نگران وجود آترئوس بودید، پس بگذارید یک چیز در مورد او بگویم: بدون حضور آترئوس، داستان بازی انقدر شگفتانگیز ظاهر نمیشد! آترئوس شخصی به شدت مهم است. چه در روند بازی، چه در داستان بازی و چه در بخشهایی از بازی که قصد دارند شما را بهتزده کنند، آترئوس مهمترین ستون آنها است. شما در ابتدا با پسری خام و ضعیف رو به رو میشوید که به درستی نمیتواند حتی یک تیر شلیک کند، اما سختگیریهای کریتوس و پیشروی در طول بازی، او را تبدیل به پسر شجاعی میکند که در مهمترین وقایع بازی، کریتوس روی آن به شدت حساب بازی میکند. هرگز و به هیچ وجه نگران آترئوس نباشید، او یکی از مهمترین عناصر بازی است که حتی کم کم عدم حضور او را نمیتوانید تصور کنید. علاوه بر مهم بودن شخصیت او و اینکه هویت واقعیاش چیست، یکی از راویهای داستان هم به شمار میرود. معنی کردن متنها در پیشبرد داستان، حل کردن پازلها و حتی کمک به کریتوس برای عبور از برخی موانع، پویایی خاصی به او داده که هیچوقت تحت هیچ شرایطی با خود نمیگویید این پسر اضافی است.
روابط این پدر و پسر، انقدر قوی است که به سختی میتوان مشابه آن را در دیگر بازیها و حتی مدیاهای دیگر دید. شاید شما این دو را با الی و جول و لوگان و ایکس ۲۳ مقایسه کنید، اما از نظر من، روابط این دو پیچیدهتر از این حرفا است. آنها دائما با هم درگیر میشوند، دائما نسبت به هم احساساتی میشوند و همیشه هوای یکدیگر را دارند. اما شیمی بین آنها، کریتوس و آترئوس را به شکل باورپذیری نسبت به سایر هم نوعهای خود متفاوت کرده است.
علاوه بر این دو، کاراکترهای جذاب دیگری وجود دارند که قطعا دوستشان خواهید داشت. از جادوگر مرموز جنگل بگیرید که رفته رفته هویتش برایتان معلوم خواهد شد، تا میمیر، داناترین شخص دنیای نورس که دیالوگهای فوقالعاده آن به تنهایی توانسته یکی از جذابیتهای این اثر را خلق کند. حتی وجود بزرگترین غول دنیای نورس، حضور مار عظیمالجثه میدگارد، صدا پردازی فوقالعاده عجیب و غریب آن، شما را اسیر خود خواهد کرد و دوست دارید هربار که شده با دقت تمام به صدایش گوش کنید. دو شخص مهم دیگر بازی، بروک و سیندری، دو دورف بسیار دوس داشتنی و بامزه بازی هستند که هر بار به آنها میرسید، دوست دارید فقط به رفتارهای آنها توجه و به حرفهایشان گوش کنید. این مورد برای تمامی شخصیتهای منفی موجود در بازی هم صادق است و حتی یک نفر هم در بازی پیدا نمیکنید که نتوان به راحتی با او ارتباط برقرار کرد.
از شخصیتهای منفی گفتم، باید به خاطر داشته باشید که دیگر همانند گذشته قرار نیست تمام خدایان نورس روی سر کریتوس بریزند. داستان بازی به گونهای پیش میرود که انگار یک پیشدرآمد برای یک ماجراجویی بسیار عظیمتر برای بازیهای آینده است. تعداد خدایانی که با آنها به عنوان دشمن رو به رو میشوید کم هستند، خیلی خیلی کم، آنقدر کم که خود من هم انتظارش را نداشتم. از طرفی دیگر دشمنان ریز درشت بازی هم هر کدام جزییات دقیق خودشان را دارند. دراگرها، الفهای سیاه، غولها و ترولها هر کدام ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند. دشمنان بازی رفته رفته متنوع میشوند، اما راستش را بخواهید، منی که شیفته دنیای نورس هستم، از تنوع دشمنان چندان شگفتزده نشدم. استودیو سانتا مونیکا دشمنان خیلی متنوعی را نسبت به گذشته خلق نکرده است اما نه در حدی که بخواهم از آن نامید شود. این موضوع به آن شدت ناامید کننده نیست، اما در دنیای جادویی نورس انتظار بیشتری در این زمینه داشتم. سانتا مونیکا برای ایجاد تنوع بین دشمنان بازی، مثلا سعی کرده دراگرها را با چند مدل طراحی مختلف و اضافه کردن یک سری المان مثل یخ یا آتش به آنها، متنوع کند. این موارد در مورد غولها و ترولها هم صادق است. آنها از نظر ظاهر شاید تفاوت داشته باشند، شاید به شکلهای متفاوتی به شما حمله کنند، اما نوع مبارزه با آنها و حتی کشتن نهایی آنها، همه با توجه به نژادشان به یک شکل است و تنوعی در این زمینه مشاهده نخواهید کرد.
این ضعف را که کنار بگذاریم، دوربین بازی در ایجاد صحنههای سینمایی و طی کردن ماجراجویی کریتوس و آترئوس، فوقالعاده عمل میکند. طی کردن این ماجراجویی با سیستم فیلمبرداری تک شات، تاثیر فوقالعاده مثبتی در روند بازی و هیجانهایی که به وجود میآورد گذاشته است. اما شگفتانگیزتر از همه، گرافیک بینقص بازی چه از نظر بصری و چه از نظر فنی است. بازی شما را در دنیای نورسی قرار میدهد که هر گوشه آن حال و هوای خاص خود را دارد. جنگلهای سرد و خشک میدگارد، سرزمینهای برفی، گوشهای از دنیای مرموزش که پوشیده از برگها و گلهایی با رنگهای گرم و مسحور کننده است و برخی مکانهای دیگر که باید خودتان تجربهشان کنید، همه و همه فوقالعاده هستند و حسی تکراری به شما دست نخواهد داد. این بازی روی کنسول پلیاستیشن 4 معمولی بررسی شد و میتوانم به شما اطمینان دهم، حتی روی یک تلویزیون 4K با این کنسول میتوانید بهترین تجربه خلق شده از نظر گرافیکی را در نسل هشتم تجربه کنید. تقریبا میتوان گفت اثری با چنین کیفیت بصری و فنی نمیتوانید روی این کنسول پیدا کنید. تک تک جزییات بازی، از نورپردازیهای شگفتانگیز بگیرید تا بافتهای انواع و اقسام اجسام، به بهترین شکل ممکن طراحی و در بازی اجرا شدهاند. حتی شخصیتهای بازی، از عضلههای کریتوس بگیرید تا چهره جادوگر جنگل و رفتارهای سیندری، همه و همه شما را به خود خیره خواهند کرد. این God of War آن هم روی یک کنسول پلیاستیشن 4 معمولی، به من ثابت کرد که نسل هشتم میتواند حالا حالاها ادامه داشته باشد. البته بازی روی این کنسول در برخی مراحل آن هم به تعداد محدود، افت فریمهای محسوسی داشت اما هیچ کدام از آنها تاثیری منفی روی بازی نگذاشتهاند و تعدادشان آنقدر کم است که نیازی به اشاره بیشتر نباشد.
اما تمام مراحل بازی، تک تک صحنههای شگفتانگیزی که پشت سر میگذارید، لحظات باشکوه، لحظات آرام و حتی لحظات احساسی، همه و همه دارای روحی زنده هستند. روحی به عظمت یک کوه، روحی به آرامی یک برکه در میان جنگلی جادویی، روحی به باشکوهی یک سمفونی که آهنگساز بازی آنها را به صف کرده و با قدرت بالای خود، آهنگهایی برای بازی ساخته که در لایه لایهی بازی تنیده شدهاند و تا استخوانهای شما نفوذ میکنند. موسیقیهای متن بازی حتی از گرافیک شگفتانگیز God of War خارقالعادهتر ظاهر میشوند و صداگذاریها و حتی صداپیشگیها، تک تکشان به قدری خوب هستند که ایستادن و دست زدن برایشان کمترین کاری است که میتوان انجام داد. موسیقی بازی که اثر بیر مککریری است، نه تنها شنیدنی است، بلکه به قدری عظیم و واضح است که میتوان آن را دید، میتوان آن را لمس کرد!